مارکوپولو در ایران

مارکوپولو مشهورترین بازرگان-جهانگرد ونیزی فقط در چند موقعیت کوتاه در ایران به سر برد. ولی بخش ایران سفرنامه ی مارکوپولو از جالب‌ترین و هیجان‌انگیز بخش‌هایش است و واقعا ارزش خواندن دارد. مارکوپولو در سفرنامه‌اش، ایران اواخر قرن سیزدهم میلادی را روایت می‌کند. در این دوره ایلخانیان ( 651-736 هجری قمری 1256–133 میلادی) بر فلات قاره ایران حمکرانی می‌کنند. ایلخانیان از نوادگان چنگیزخان مغول بودند و به مدت 79 سال بر ایران تسلط داشتند.

در آن زمان مسافرت و جهانگردی رواج چندانی نداشت و به خصوص به نوشتن خاطرات سفر یا سفرنامه نادر بود. بنابراین شرح و توصیات مارکوپولو از اوضاع و احوال شهرها و کشورهای سر راهش خیلی خاص و استثنایی بود.

@val3

مسیر راه مارکوپولو در ایران

سفر مارکو و همراهانش به جایی که امروزه ایران مدرن شناخته می‌شود از مرز غربی و کردستان شروع شد. سپس در این سفر پولوها به سمت جنوب و هرمزگان سفر کردند و از آنجا به خراسان بزرگ در شرق. مارکو هر ماجرای شگفت‌انگیزیی که در این سفر تجربه کرد را در سفرنامه شگفت‌انگیزش روایت می‌کند.

@val3

مارکوپولو در یزد

براساس سفرنامه‌ مارکوپولو متوجه می‌شویم که یزد شهری بسیار زیبا در قرن سیزدهم میلادی بوده. به گفته مارکو یزد آنچنان بزرگ بوده که هفت روز طول می‌کشید تا آن را طی کنند. مارکو و تمام همراهانش در این موضوع توافق داشتند که یزد شهری بسیار زیبا بود.

@val3

هیچ‌کدام از آنها انتظار دیدن ساختمان‌های خشتی و بادگیرهای یزد شگفت‌انگیز و متفاوت را نداشتند. در سفرنامه مارکوپولو خبری از شهرهای شیراز و اصفهان نیست، چرا که این دو شهر در دوره سلسله صفویان (1501-1722 میلادی) به اوج خود رسیدند.

در سفرنامه مارکوپولو اینگونه از یزد یاد می‌شود:

«یزد در ایران شهری خوب و اصیل است. در این شهر تجارت و کسب‌وکار زیادی رواج دارد. مردمان یزد پارچه‌ای ابریشمی به نام «یزدی» تولید می‌کنند. این پارچه‌ها در بسیاری از محله‌ها یزد به فروش می‌رسد. مردم شهر مومنین محمد پیامبر مقدس اسلام‌ هستند.

وقتی می‌خواهید از شهر خارج شوید تا به شهرهای دیگر سفر کنید هفت روز طول می‌کشد تا به دشتی بزرگ برسید.

@val3

در شهر یزد صنایع چوبی خوبی فروخته می‌شود و چشم هر بینیده‌ای و خریداری را به خود جلب می‌کردند. در بازارهای یزد همچنین حیوانات اهلی و وحشی زیبایی به فروش می‌رسید. پس از اینکه از شهر یزد خارج می‌شوید و دوباره به وارد جاده ابریشم می‌شوید تا در مسیر به کرمان برسید.»

مارکوپولو در ادامه سفرش از شمال غرب یزد عبور کرد و در مسیرش به قدیمی‌ترین موجود زنده ایران یعنی سروابرکوه برخورد کرد. مارکو سرو ابرکوه را درختی بلند و زیبا به ارتفاع 25 متر توصیف کرد. البته ما دقیقا نمی‌دانید و از سفرنامه‌اش مشخص نیست که آیا واقعا او می‌دانسته که این سرو بلند قامت بیش از 8 قرن عمر کرده یا نه.

مارکوپولو در کرمان

اما کرمان اهمیت زیادی برای بازرگانان جاده ابریشم برخوردار بود و مارکوپولو هم سه بار از آن بازدید کرد. کرمان از این نظر اهمیت داشت که مرکز دادوستد مهمی در ایران به حساب می‌آمد. همچنین پارچه‌ها، سوزن‌دوزی‌ها و زربافت‌های کرمانی همیشه مورد علاقه هلندی بوده. براساس متن سفرنامه متوجه می‌شویم که مارکو در کرمان با قنات آشنا می‌شود و از این سازه اصیل ایرانی بسیار شگفت‌زده می‌شود.

@val3

مارکوپولو در تبریز

بخشِ ایران سفرنامه‌ مارکوپولو نه تنها برای خواننده اروپایی شگفت‌انگیز بوده و هست، بلکه برای ایرانی‌ها هم جذاب است. از مقایسه ایران امروز و قرن سیزدهم میلادی چیز‌های زیادی می‌توان فرا گرفت.

@val3

مارکو تبریز را اینگونه توصیف می‌کند: تبریز «شهری اصیل و معتبر» است و در طول چندین قرن گذشته شور و حال تجاری‌اش را حفظ کرده است.

@val3

این شهر هنوز یکی از مراکز تجارت ایران است که جریان کالا را بین شرق و غرب به هم متصل می‌کند.

مارکوپولو همچنین به تنوع مذهبی شهر تبریز و حومه و چگونگی تعامل مردم و حکمران‌ها به مذهب‌های مختلف نیز اشاره می‌کند. در سفرنامه وی اشاره به کلیساهای ارمنی‌ها می‌شود.

@val3

مارکوپولو در الموت

یکی دیگر از مناطقی جالب توجه ایران که در سفرنامه مارکو از آن یاد شده، قلعه الموت یا «دره ترور» بود. او از الموت به عنوان «باغی شگفت‌انگیز» یاد می‌کند که در تصرف اسماعیلیون بوده. هرچند هلاکوخان، نوه چنگیزخان و سرسلسله ایلخانیان بر سلطه اسماعیلیون در سال 1256 میلادی پایان داده بودند ولی هنوز افسانه‌های جالب دهان به دهان می‌چرخید و به گوش می‌رسید.

@val3

مارکوپولو در هرمز

اما بندر هرمز و بازار و خیابان‌های پهن، استحکامات و کاخ‌ها هم برای مارکوپولو از جذابیت خاصی برخوردار بود. از نظر مارکوپولو مردم ایران به ویژه هرمز اصلا شبیه دیگر مردم آسیای غربی نبودند. قوت غالب مردم هرمز خرما و ماهی نمک‌سودشده بود و فقط گاهی هم نان کنار غذا می‌خوردند. و نوشیدنی مردم هرمز نوعی شراب خیلی قوی از خرما و ادویه تند بود. همه‌ و همه برای مارکو و همراهانش شگفت‌انگیز و جالب توجه بود.

@val3

مارکو در سفر به هرمز کشتی‌های ایرانی (لنچ) هم امتحان کرد. وقتی در بندر برای نخستین بار آنها را دید شگفت‌زده شد. هرچند در مقابل کشتی‌های ونیزی، کشتی‌های ایرانی خیلی کوچک و محقر به نظر می‌رسیدند، ولی دریانوردان با آنها ماهگیری می‌کردند و بار جا‌به‌جا می‌کردند. مارکو اینگونه در سفرنامه‌اش نقل می‌کند که کشتی‌های ایرانی کمترین تزیینات و دکوری داشتند و فقط یک بادبان و دکل داشتند و معمولا محموله‌های آن‌ها با تشک محافظت می‌شدند. او حتی اشاره به میخ‌های چوبی کشتی‌های ایرانی هم می‌کند.

@val3

اما دست آخر مارکو با همین کشتی‌ها از طوفان‌ها عبور می‌کند و رهسپار شرق می‌شود. در سال 1299 مارکوپولو ایران را از جزیره هرمز به سمت ونیز کرد و هرگز دیگر به سرزمین هزارویک شب بازنگشت. هرچند ایران مقصد اصلی مارکوپولو نبود ولی از آن به خوبی یاد کرد.

@val3